مقدمه و تاریخچه

ارگونومی و فلسفه؛ دیدگاهی نو به علم ارگونومی

با ظهور اولین فسیل استرالوپیتکوس پرومتئوس (میمون های جنوبی که شبیه ترین میمون به انسان بودند) ابزارهای دستی از انواع سنگ ها، با توجه به تمایز بین توانایی های انسان ساخته شد. به نظر می رسد، پایه های علم ارگونومی در چارچوب فرهنگ یونان باستان بنا شده است. در قرن پنجم قبل از میلاد بقراط به موضوع طراحی محل کار جراح و نحوه چیدمان آن اشاره کرد. در سال ۱۸۵۷، واژه “ارگونومی” برای اولین بار توسط یک دانشمند لهستانی به نام ﻮوﺟﺴﻴﭻ ﺟﺎﺳﺘﺮزﺑﻮﺳﻜﻲ (Wojciech Jastrzębowsk) در یک روزﻧﺎﻣﻪ ی ﻟﻬﺴﺘﺎنی، و در مقاله ای با عنوان “ارگونومی: علم کار، بر اساس واقعیات به دست آمده از علم طبیعت” ﺑﻜﺎر ﺑﺮده شد. و به این ترتیب جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹) آغازگر دوران تاریخی است که در آن روانشناسان، مهندسان، فیزیولوژیست ها و مردم شناسان با تفکری واحد ارگونومی را به سمت مهندسی فاکتورهای انسانی هدایت کردند، سمت و سویی که نه تنها بعد جسمی انسان، بلکه ابعاد روحی، روانی و شناختی اش معنا می یافت.

شاید بتوان گفت نقطه اتصال ارگونومی با فلسفه از همین زمان و با معرفی واژه مهندسی فاکتورهای انسانی بوده است. به گفته وونت، “کار اساسی فلسفه متحد ساختن تمام معرفت هایی است که از راه علوم مختلف بدست می آید تا به این ترتیب مجموعه ای واحد و پیوسته ایجاد کند.” در بیانی دیگر کانت معتقد است، فلسفه علمی است که “با رویکردی پراگماتیستی (عمل گرایی) و غایت شناسانه و روش مشاهده در صدد شناخت طبیعت انسان و تعلیم و تربیت انسان هایی که تنها دارای علوم نظری صرف نباشد، بلکه با داشتن مهارت های لازم به مثابه شهروندی از جهان به حساب آیند.” به نظر می رسد علم مهندسی فاکتورهای انسانی، با نگاهی به طبیعت انسان و متحد ساختن علوم مختلف، در عملی کردن این امر به شکل تجربی موفق بوده است. شاید بتوان اذعان نمود، ارگونومی در این دیدگاه، شکل تجربی و عملی شده فلسفه است. از نظر تاریخی، فلسفه همه دانش را در بر می‌گرفت و یک پزشک به عنوان یک فیلسوف شناخته می‌شد. از زمان فیلسوف یونان باستان، ارسطو، تا قرن نوزدهم، ” فلسفه طبیعی “،  نجوم، پزشکی و فیزیک را در بر می گرفت. نمونه بارز آن در کتاب “اصول ریاضیات فلسفه طبیعی” از  نیوتن در سال ۱۶۸۷ است که بعداً به عنوان یک کتاب فیزیک شناخته شد.

برخی معتقدند که شاخه ای از فلسفه به نام فلسفه مضاعف وجود دارد که حوزه های علمی را به طور تخصصی از دیدگاه فلسفی مورد مطالعه قرار می دهد. در مقابل  برخی دیگر از فلاسفه به این دیدگاه انتقاد داشته و بیان می کنند که فلسفه مضاعف در هیچ جای جهان معنا نداشته و فلسفه واقعی، برگرفته از یونان است. به هر حال بر کسی پوشیده نیست که نکته اشتراک تولد فلسفه و ارگونومی از مهد تولدشان یعنی یونان باستان سرچشمه گرفته است ولی اینکه بتوان ارگونومی را زیر شاخه فلسفه مضاعف نامید بحث برانگیز است!

آنچه مسلم است این است که پشتوانه دانش ها وابسته به فلسفه است، چیزی که اکثریت دانشمندان علوم تجربی به نقد آن می پردازند. اما بی تردید فلسفه می تواند بر تفکر دانشمندان نسبت به آنچه انجام میدهند تاثیر داشته و آن ها را تغییر دهد، چیزی که پیش فرض و نیاز هرگونه علم ورزی است.

اگر فلسفه را تفکر پیگیر، منظم و آزاد انتقادی بدانیم، از فلسفیدن نه تنها کل جامعه سود می برد و حیات روحی و معنویش ارتقاء می یابد، بلکه با ایجاد پل های ارتباطی بین آدمیان، فرهنگ ها و اشتراک و تعامل بین دانش تحول عظیم در جهان شکل می گیرد. و این چیزیست که در شاخه ارگونومی مشارکتی پررنگ تر شده و نمود می یابد.

مشارکت دارای مبانی فلسفی عمیق و گسترده ای بوده و یک مفهوم ذهنی و درونی است. افلاطون مشارکت را “رابطه بین موجودات محسوس با مثل و رابطه مثل به یکدیگر” تعریف می کند. از دیدگاه دموکراسی مشارکت کارکنان در تصمیم گیری به عنوان ابزار توزیع قدرت در درون سازمان ها است. از دید فلسفه در مفهوم مشارکت اندیشه های راستین و راهبر جای دارند. با پذیرش مشارکت دگرگونی در افراد پدید می آید، به طوری که این دگرگونی را خود افراد پدید آورده و خود نیز جزئی از این دگرگونی به شمار می روند، در این حال است که بودن های خود را به شدن های دلخواه تبدیل می کنند. مشارکت در چنین مفهومی بر جنبه های روانی بالندگی و رشد شخصیت انسان تاکید دارد و به پدید آمدن دانش و آگاهی اشاره می کند. در چنین زمینه فکری و برداشت فلسفی از مشارکت، انسان راه بالندگی را پیدا می کند و موجودی آزاد است که راه زیستن را با آگاهی تعیین کرده است.

در جهان امروز با وجود بحران ها و خطرات ناشی از فقر، تروریسم، افراط گرایی و … طرح موضوع انسان به عنوان یک موجود با صفاتی چون آزادی، اندیشه، رفتار، عدالت، عشق و نفرت اهمیت می یابد. شاید بتوان گفت ارگونومی جز معدود رشته هایی است که در حوزه علوم تجربی، با پل ارزشمندی چون فلسفه و معنا بخشیدن به مفاهیم انتزاعی، علوم انسانی را در حوزه کاری و سازمانی با خود همراه ساخته است.

مداخلات ارگونومیکی همچون فلسفه نه تنها می توانند پیامدهای خود را مورد نقد قرار دهند، بلکه می توانند پیامدهای هر گونه تکنولوژی و جامعه را نیز سنجش و ارزیابی نمایند.

به طور کلی نگاه به منشا و مبدا هر دو علم و توجه به فلسفه به عنوان پایه انسانی ارگونومی، زمینه ساز رشد و بالندگی انسان در حوزه کاری بوده و اساسا دستیابی به یک زندگی انسانی را ممکن می سازد. لذا با توجه به طرح مسئله انسان به عنوان موضوع اساسی و مهم در ارگونومی و پدید آمدن مشکلات جدید که بیشتر روان و شناخت انسان را در حوزه کار درگیر می کند، بیش از هر زمانی به حل مشکلات و معضلات نیازمندیم. آشکار است، حل مشکلاتی که با مفاهیم انتزاعی ارتباط دارند در دایره دقت علوم تجربی جایی نداشته و شاید فلسفه تنها پلی باشد که بتواند با پاسخ به سوالات بنیادینی که کانت در باب انسان شناسی مطرح کرده، راهی در علوم تجربی به ویژه علم مهندسی فاکتورهای انسانی که اتحادی از علوم است، داشته باشد. با این حال بیان مسئله اینکه آیا می توان مهندسی فاکتورهای انسانی را جز زیر شاخه هایی از فلسفه دانست یا نه؟! چیزیست که هنوز در هیچ سند و مدرکی موجود نمی باشد. شاید این اولین سوالی است که به جرات می توان در باب ارتباط بین این دو علم مطرح کرد!

 

منبع:

https://acgih.ir

محمدعلی برزگری

فارغ التحصیل کارشناس مهندسی بهداشت حرفه ای از دانشگاه شهید بهشتی تهران و دانشجوی ارشد ارگونومی دانشگاه یزد

دیدگاهتان را بنویسید

دکمه بازگشت به بالا